سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسى را که چهار چیز دادند از چهار چیز محروم نباشد : آن را که دعا دادند از پذیرفته‏شدن محروم نماند ، و آن را که توبه روزى کردند ، از قبول گردیدن ، و آن را که آمرزش خواستن نصیب شد ، از بخشوده گردیدن ، و آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن . و گواه این جمله کتاب خداست که در باره دعاست « مرا بخوانید تا بپذیرم . » و در آمرزش خواستن گفته است : « آن که کارى زشت کند یا بر خود ستم کند سپس از خدا آمرزش خواهد ، خدا را بخشنده و مهربان مى‏یابد . » و در باره سپاس گفته است : « اگر سپاس گفتید براى شما مى‏افزاییم . » و در توبت گفته است : « بازگشت به خدا براى کسانى است که از نادانى کار زشت مى‏کنند ، سپس زود باز مى‏گردند ، خدا بر اینان مى‏بخشاید و خدا دانا و حکیم است . » [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :35
کل بازدید :76118
تعداد کل یاداشته ها : 254
04/4/6
1:1 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
حسام الدین شفیعیان[1]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
فروردین 90[249]

خطبه ی شماره ی 61

 

هنگامی که او را از کشته شدن غافلگیرانه/ترور/هشدار دادند ......خداوند سپری محکم برایم قرار داده است.پس آنگاه که روز مرگم فرا رسد..از من جدا می گردد و تسلیم کند.پس تنها در آن لحظه است که تیر به هدف می خورد و زخم التیام نمی پذیرد.

 

........................................

 

 

 

قسمتی از خطبه ی 174

 

ای مردم...بخدا قسم ..هرگز شما را به طاعتی بر نمی انگیزم..جز اینکه خودم پیش از شما به آن عمل می کنم.و شما را از عصیانی نهی نمی کنم مگر آنکه خودم قبل از شما از ارتکاب آن باز می ایستم.

 

................................................................

 

قسمتی از خطبه ی 127

 

دوگروه در رابطه ی با من به هلاکت خواهند افتاد..دوست افراطی..که افراط کاریش او را به باطل می برد و دشمنی که آگاهانه از حق من طفره می رود.و کینه جویی اش او را به سوی باطل می راند.بهترین مردم در رابطه ی با من..خط میانه اند.که به آن متعهدند.

.......................................................................

 

 

قسمتی از خطبه ی 96

 

امت ها و ملتهای دیگر شب را در شرایطی به صبح می رسانند که از ستم فرمانروایان خود ترس دارند. و من شب را در حالی به صبح می رسانم که از ستم رعیت خود و آنهایی که تحت فرمانم هستند ترس دارم.

 

 

شگفت انگیز تر از ماجرای عقیل..ماجرای آن شخصی است.که در دل شب به خانه ما آمد..آنهم با هدیه ای و ظرفی سربسته که در آن معجونی بود.چه غذایی که آنرا دشمن می داشتم.گویی که بالعاب دهان و استفراغ مار عجین شده بود.

 

در این لحظه از او پرسیدم که آیا این هدیه است؟!زکاه.. است؟!یا صدقه..؟!که همه ی اینها بر ما خاندان پیامبر حرام است.

 

پاسخ داد..نه این است و نه آن بلکه هدیه است.

 

گفتم ..مادرت به عزایت بنشیند..آیا از راه دین خدا وارد شده ای تا به این وسیله مرا بفریبی!!

 

عقلت کم شده!!جن زده شده ای!!یا دیوانه گشتی؟!!

 

 

 

بخدا قسم اگر همه ی جهان /هفت اقلیم/را با آنچه زیر آسمانهای آنست به من ببخشید تا شاید خدای را عصیان کرده و از دهان مورچه ای پوست جوی را بگیرم هرگز چنین نخواهم کرد..چرا که دنیای شما در نظر من ناچیز تر از برگ جویده شده در دهان ملخی است.


...................................................................